یه شیطونی تازه....
من دیروز یه شیطونی تازه یاد گرفتم و کلی مامان و بابا رو خندوندم .جدیدا یاد گرفتم که قندای تو قندون رو بریزم رو زمین و میوه های تو میوه خوری رو رو میز ولو کنم و گوشی بابام و بردارم ووو.....از این کارای بد قسمت جالبش اینه که اگه کسی دعوام کنه یا با صدای بلند صدام کنه پشتم رو می کنم طرفشو انگار نه انگار که می شنوم. دیروز برای چندمین بار رفتم که در قندون رو باز کنم و ...اینجا بود که بابا از جاش بلند شد و اومد که بیاد طرفم که منم با سرعت برق و باد در قندون رو انداختم و با سرعت1000 کیلومتر دویدم سمت در خونه که از دست بابایی فرار کنم.مامان که داشت غش غش می خندید چشای گرد بابا مواجه شد و یواش و با خنده گفت :وای مامان الینا این چه کار...